رمز حمله مجدد به آیت الله مصباح یزدی
پس از دوران دورکاری دکتر احمدی نژاد و پیش آمدن مسایل اخیر در دولت که عمدتا تحت تاثیر نفوذ جریان انحرافی و غفلت رییس جمهور صورت گرفت و بعد از مواضع صریح و شفاف آیت الله مصباح در برابر جریان انحرافی، دشمنان دیرینه آیت الله مصباح از یک سو و زخم خوردگان و شکست خوردگان در عرصه انتخابات 84 و 88 از سوی دیگر، وارد عرصه شده و به خیال خود زمینه مناسبی برای حمله و تهاجم مجدد به ایشان یافته اند. از این رو یکی در مصاحبه و دیگری در مقاله و سومی در نامه سرگشاده و ...سعی می کنند کینه های بدری و خیبری خود را که دل های آن ها مجروح ساخته التیام بخشند! براستی رمز حمله به ایشان چیست؟ چرا ایشان هم در دولت اصلاحات مورد تهاجم قرار می گیرد و هم در دولت اصول گرا؟ چرا هم از سوی مدعیان اصلاح طلبی و هم از سوی مدعیان اصول گرایی؟!
پاسخ : راز تهاجم و حمله به ایشان را می توان در امور زیر خلاصه کرد.
1.حق مداری و دین محوری
زندگی علمی و سیاسی آیت الله مصباح نشان می دهد که در عمر بابرکت خویش همواره بر اساس دین محوری و حق محوری حرکت کرده و در این راه همواره منحرفان و جریانات انحرافی را زودتر از دیگران شناخته و با آن ها و تفکرات التقاطی به مبارزه برخاسته است و در این راه از طعن طاعنان و ملامت ملامت گران ذره ای تردید پیدا نکرده اند. حق محوری ایشان موجب می شود که حتی از دوستان بسیار صمیمی خود که احیانا دچارانحرافی شده اند فاصله بگیرد. طبیعی است که جریانات انحرافی که توان رویارویی منطقی با چنین شخصیتی را ندارند با تمام توان به همان روش همیشگی خود روی آورند و ترور شخصیت و تخریب را در دستور کارشان قرار دهند؛ درست همان روشی که در برابر شیخ شهید فضل الله نوری، شهید مطهری، شهید بهشتی و ....به کار گرفته شد. البته چنان چه از گسترده شدن فکر ایشان هراسی نداشتند ممکن بود دست به ترور فیزیکی نیز بزنند، ولی تجربه ای که در شهادت شهید مطهری بدست آورده اند موجب می شود تا از این گونه اقدامات بپرهیزند و انرژی خود را بیشتر روی پروژه تخریب و ترور شخصیت متمرکز کنند.
2.اهل معامله نبودن
از ویژگی های ممتاز ایشان این است که با هیچ فرد و هیچ حزب و گروهی بر سر اصول اهل معامله نیست. کاری که در میان غالب شخصیت ها و احزاب سیاسی رایج است؛ امتیاز می دهند و امتیاز می گیرند! ایشان آن چه وظیفه خودش می داند عمل می کند و با دراهم و دنانیر و هدایای این و آن قابل خریداری نیست و دوستان و شاگردانش نیز همواره به همین اصل مهم توجه می دهد که " بترسید از پول، بترسید از پول، بترسید از پول"طبیعی است شخصیتی که قابل خریداری نباشد وبا سیاسیونی که به دنبال کسب قدرتند اهل معامله نیز نباشد، راه دیگری جز تخریب و تهاجم به ایشان وجود ندارد.
3.اعتبار و آبرو
در حدیث شریفی داریم " من کان لله کان الله له" کسی که برای خدا باشد خدا برای اوست و به همین دلیل خدا از او دفاع می کند"ان الله یدافع عن الذین آمنوا" از این رو به رغم تهاجم سنگین جریان وابسته به غرب و اجرای پروژه تخریب پادوهای آنان در دوران به اصطلاح اصلاحات، اعتبار و آبروی ایشان بیشتر شد و مردم فهمیدند موضع گیری های ایشان برای خداست. این اعتبار به حدی است که در همان دولت اصلاحات که در اجرای پروژه تخریب حتی از کشیدن کاریکاتور موهن نسبت به ایشان نگذشتند. تحصن بزرگ علما و طلاب و فضلا در مسجد اعظم قم شکل گرفت و پایه های دولت آقای خاتمی را متزلزل ساخت. ایشان که مالک اشتر گونه در رکاب رهبر خویش ایستاده و خالصانه به دفاع از ولایت پرداخته است مورد توجه خاص مردم قرار گرفته و به همین دلیل زمانی که به خیال برخی باد به پرچم مدعیان اصلاحات می وزید و نامزدهای اصول گرایی نیز شعار های آنان را تکرار می کردند از نامزدی حمایت کرد که شعار اصلی او تشکیل دولت اسلامی و احیای ارزش های اسلامی بود. حمایت ایشان از چنین نامزدی نقش بسزایی در پیروزی وی در انتخابات داشت به طوری که مخالفان ایشان نیز این پیروزی را معلول تلاش های ایشان دانسته به دولت مصباح تعبیر می کردند. زمانی که جریان انحرافی در دولت نفوذ کرد و نصایح مشفقانه بی واسطه و با واسطه ایشان تاثیری نبخشید، با هشدارهای صریح و انتقادات علنی عملا آن اعتبار را گرفت و در نتیجه، وضعیت کنونی حاصل شد که فردی که آقای احمدی نژاد برای ریاست جمهوری اش برنامه ها ریخته بود امروز به لیدر جریان انحرافی نام گرفته و در نزد مردم به منفورترین فرد تبدیل شده است. انتظار جریانات سیاسی این بود که آیت الله مصباح نسبت به این انحراف سکوت کند و یا به دفاع از رییس جمهوری بپردازد که در آمدنش نقش اساسی داشته است، تا بتوانند کل جریان اصول گرایی ناب را به پای جریان انحرافی ذبح کنند. اکنون دشمنان دیروز و دنیا طلبان امروز که بیش از دو سال است خواب ریاست جمهوری یازدهم را می بینند و با تشکیل ستاد های زود هنگام در حال هزینه های میلیاردی اند از این ناراحت اند که چرا جریانی که در راس آن آیت الله مصباح قرار دارد،آسیب ندیده است و از این بیم دارند که این وجهه و آبرو بار دیگر بتواند در انتخابات آینده معجزه بیافریند و فرد دیگری غیر از آن ها را به ریاست جمهوری بنشاند. در این صورت جریان اصول گرایی ناب نفسی تازه کرده با قدرت بیشتری به قله های پیشرفتی که امام خامنه ای آن را ترسیم کرده اند دست خواهد یافت. از این رو بهترین پروژه را پروژه تخریب ایشان تشخیص داده اند. به همین دلیل از جعل خبر تا اتهام و دروغ و اهانت و بازخواست های خنده آور باکی ندارند و هر روز نیز بر حجم آن می افزایند.
4.مهمترین سوژه
مهمترین سوژه ای که این روزها دستمایه تخریب چی ها شده، این است که چرا ایشان از نامزدی احمدی نژاد و دولت ایشان حمایت کرده است پس ایشان در جرم جریان انحرافی نیز شریک است! این گونه حرف های غیر منطقی به حدی است که برخی نویسندگان و مورخان به نام کشور که مدتی است در دام سایت پسر هاشمی افتاده اند را به موضع گیری خنده آوری وادار کرده که بگویند موسسه امام خمینی در این چند سال اخیر جز به رشد جریان انحرافی کاری نکرده است!
و فرد دیگری که در سال 78 در مناظره با استاد مصباح شکست سختی خورد و با سرزنش دوستانش 12 سال به محاق رفت امروز با نوشتن نامه سرگشاده ضمن تاکید بر همان راه رفته و نامزدی هاشمی رفسنجانی به عنوان بهترین نامزد 84، از ایشان می خواهد مسوولیت دولت نهم و دهم را بپذیرند. و سومی که یک روز در دولت نهم مقام وزارت داشته و از سوی رییس جمهور عزل شده و پس از عزل همواره در مصاحبه ها و جلسات خصوصی به رییس جمهور حمله می کرده در مصاحبه ای با " شما" خطر جریان انحرافی را ناچیز و غیر قابل اعتنا دانسته و گفته است که من متخصص شناخت جریانات انحرافی هستم، این که آیت الله مصباح آن را بزرگترین خطر دانسته صحیح نیست! به هرحال هدف تهاجم به ایشان است هر چند خود در این تهاجم دچار تناقض شوند.
پاسخ همه این ها در دو جمله خلاصه می شود. اگر این خطری نیست پس چرا می خواهید ایشان را مورد بازخواست قرار دهید؟ اگر خطری هست که هست ایشان به هنگام بروز خطر شدیدترین موضع بر ضد آن گرفته اند. اگر باید مسوولیت آن را بپذیرند امام ره و امیر المومنین (ع) و پیامبر (ص) نیز باید مسوولیت افرادی که در حکومتشان منصوب کردند و بعد منحرف شدند را بپذیرند. آیا می توان ادعا کرد که پیامبر مسوول رشد جریان انحرافی است؟! اگر چنین ادعایی داشته باشند باید در ایمانشان شک کرد.البته استاد مصباح مسوولیت همه خوبی هایی که در دو دولت نهم و دهم انجام شد و همواره مورد تایید رهبر عزیزمان بوده و هست را می پذیرند و بر آن نیز افتخار می کنیم ونسبت به مسایل اخیر که پیش آمد از پیشتازان منتقدین بوده و هستند. براستی اگر نامزدهایی که شعار رسمی اشان تغییر نظام بود و براندازی نرم را مهمترین هدف خود می دانستند و در سال 84 نیز با عنوان هاشمی 2005 از گذشته خود به نحوی اظهار پشیمانی می کردند، رییس جمهور شده بودند امروز اثری از جمهوری اسلامی بود که از آن انتقاد کنند؟!
سخنرانى امام خمینی (س) در جمع مسئولان و کارکنان وزارت پست
زمان: صبح 14 فروردین 1367/ 15 شعبان 1408
مناسبت: میلاد حضرت مهدى (عج)
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
انتظار فرج و معناى صحیح آن
این عید سعید ان شاء اللَّه، بر همه مسلمین جهان، مستضعفان عالم و خصوصاً ملت ما، مبارک باد. آنچه که امروز مىخواهم به عرضتان برسانم برداشتهایى که از انتظار فرج شده است؛ بعضىاش را من عرض مىکنم. بعضیها انتظار فرج را به این مىدانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان- سلام اللَّه علیه- را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحى هستند که یک همچو اعتقادى دارند. بلکه بعضى از آنها را که من سابقاً مىشناختم بسیار مرد صالحى بود، یک اسبى هم خریده بود، یک شمشیرى هم داشت و منتظر حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه- بود. اینها به تکالیف شرعى خودشان هم عمل مىکردند و نهى از منکر هم مىکردند و امر به معروف هم مىکردند، لکن همین، دیگر غیر از این کارى ازشان نمىآمد و فکر این مهم که یک کارى بکنند، نبودند.
یک دسته دیگرى بودند که انتظار فرج را مىگفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه مىگذرد، بر ملتها چه مىگذرد، بر ملت ما چه مىگذرد؛ به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیفهاى خودمان را عمل مىکنیم، براى جلوگیرى از این امور هم خود حضرت بیایند ان شاء اللَّه، درست مىکنند؛ دیگر ما تکلیفى نداریم.
تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند و کارى به کار آنچه در دنیا مىگذرد یا در مملکت خودمان مىگذرد، نداشته باشیم. اینها هم یک دستهاى، مردمى بودند که صالح بودند.
یک دستهاى مىگفتند که خوب، باید عالم پر [از] معصیت بشود تا حضرت بیاید؛ ما باید نهى از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کارى مىخواهند بکنند؛ گناهها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.
یک دستهاى از این بالاتر بودند، مىگفتند: باید دامنزد به گناهها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت- سلام اللَّه علیه- تشریف بیاورند. این هم یک دستهاى بودند که البته در بین این دسته، منحرفهایى هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهایى هم بودند که براى مقاصدى به این دامنمىزنند.
یک دسته دیگرى بودند که مىگفتند که هر حکومتى اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهایى که بازیگر نبودند، مغرور بودند به بعض روایاتى که وارد شده است بر این امر که هر عَلَمى بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتى باشد، در صورتى که آن روایات [اشاره دارد] که هر کس علم بلند کند با علم مهدى، به عنوان «مهدویت» بلند کند، [باطل است.]
حالا ما فرض مىکنیم که یک همچو روایاتى باشد، آیا معنایش این نیست که تکلیفمان دیگر ساقط است؟ یعنى، خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست این معنا که ما دیگر معصیت بکنیم تا پیغمبر بیاید، تا حضرت صاحب بیاید؟ حضرت صاحب که تشریف مىآورند براى چى مىآیند؟ براى اینکه گسترش بدهند عدالت را، براى اینکه حکومت را تقویت کنند، براى اینکه فساد را از بین ببرند. ما بر خلاف آیات شریفه قرآن دست از نهى از منکر برداریم، دست از امر به معروف برداریم و توسعه بدهیم گناهان را براى اینکه حضرت بیایند؟ حضرت بیایند چه مىکنند؟ حضرت مىآیند، مىخواهند همین کارها را بکنند. الآن دیگر ما هیچ تکلیفى نداریم؟ دیگر بشر تکلیفى ندارد، بلکه تکلیفش این است که دعوت کند مردم را به فساد؟ به حسب رأى این جمعیت، که بعضیشان بازیگرند و بعضیشان نادان، این است که ما باید بنشینیم، دعا کنیم به صدام. هر کسى نفرین به صدام کند، خلاف امر کرده است؛ براى اینکه حضرت دیر مىآیند! و هر کسى دعا کند به صدام؛ براى اینکه این فساد زیاد مىکند، ما باید دعاگوى امریکا باشیم و دعاگوى شوروى باشیم و دعاگوى اذنابشان از قبیل صدام باشیم و امثال اینها تا اینکه اینها عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشریف بیاورند. بعد حضرت تشریف بیاورند، چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کارى که ما مىکنیم و ما دعا مىکنیم که ظلم و جور باشد! حضرت مىخواهند همین را برش دارند. ما اگر دستمان مىرسید، قدرت داشتیم، باید برویم تمام ظلم و جورها را از عالم برداریم. تکلیف شرعى ماست، منتها ما نمىتوانیم. اینى که هست این است که حضرت عالم را پر مىکند از عدالت؛ نه شما دست بردارید از تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید.
ما تکلیف داریم که، اینکه مىگوید حکومت لازم نیست، معنایش این است که هرج و مرج باشد. اگر یک سال حکومت در یک مملکتى نباشد، نظام در یک مملکتى نباشد، آن طور فساد پر مىکند مملکت را که آن طرفش پیدا نیست. آنکه مىگوید حکومت نباشد، معنایش این است که هرج و مرج بشود؛ همه هم را بکُشند؛ همه به هم ظلم بکنند براى اینکه حضرت بیاید. حضرت بیاید چه کند؟ براى اینکه رفع کند این را. این یک آدم عاقل، یک آدم اگر سفیه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سیاست این کار را نکرده باشد که بازى بدهد ماها را که ما کار به آنها نداشته باشیم، آنها بیایند هر کارى مىخواهند انجام بدهند، این باید خیلى آدم نفهمى باشد!
قدرتهاى بزرگ و تبلیغ معناى غلط از انتظار
اما مسأله این است که دست سیاست در کار بوده؛ همان طورى که تزریق کرده بودند به ملتها، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیتهاى دنیا که سیاست کار شماها نیست؛ بروید سراغ کار خودتان و آن چیزى که مربوط به سیاست است، بدهید به دست امپراتورها. خوب، آنها از خدا مىخواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست امریکا، دست شوروى، دست امثال اینها و آنهایى که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمانها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در کار بوده، این اشخاص غافل را، اینها را بازى دادند و گفتند: شما کار به سیاست نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید توى مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید! چه کار دارید به این کارها؟
اینهایى که مىگویند که هر علمى بلند بشود و هر حکومتى، خیال کردند که هر حکومتى باشد این بر خلاف انتظار فرج است. اینها نمىفهمند چى دارند مىگویند. اینها تزریق کردهاند بهشان که این حرفها را بزنند. نمىدانند دارند چىچى مىگویند. حکومت نبودن، یعنى اینکه همه مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، بر خلاف نص آیات الهى رفتار بکنند. ما اگر فرض مىکردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار مىزدیم؛ براى اینکه خلاف آیات قرآن است. اگر هر روایتى بیاید که نهى از منکر را بگوید نباید کرد، این را باید به دیوار زد. این گونه روایت قابل عمل نیست. و این نفهمها نمىدانند چى مىگویند، هر حکومتى باشد حکومت [باطل] است! بلکه شنیدم بعضى از اشخاص گفتهاند که خوب با این وضعى که هست، الآن در ایران هست، دیگر ما نباید تهذیب اخلاق بکنیم؛ دیگر غلط است این حرفها! چیزى نیست دیگر حالا؛ حتماً باید استاد اخلاق در یک محیطى باشد که همه مردم فاسدند، شرابخانهها همه بازند و- عرض مىکنم که- جاهاى فساد همه بازند! اگر یک جایى باشد که خوب باشد، آنجا دیگر تهذیب اخلاق لازم نیست، نمىشود، باطل است! اینها یک چیزهایى است که اگر دست سیاست در کار نبود، ابلهانه بود، لکن آنها مىفهمند دارند چى مىکنند. آنها مىخواهند ما را کنار بزنند.
بله، البته آن پر کردن دنیا را از عدالت، آن را ما نمىتوانیم [پر] بکنیم. اگر مىتوانستیم، مىکردیم، اما چون نمىتوانیم بکنیم ایشان باید بیایند. الآن عالم پر از ظلم است. شما یک نقطه هستید در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانیم جلوى ظلم را بگیریم، باید بگیریم؛ تکلیفمان است. ضرورت اسلام و قرآن [است،] تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم. اما نمىتوانیم بکنیم؛ چون نمىتوانیم بکنیم، باید او بیاید تا بکند. اما ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم براى آمدن حضرت- سلام اللَّه علیه- در هر صورت، این مصیبتهایى که هست که به مسلمانها وارد شده است و سیاستهاى خارجى دامن بهش زدهاند، براى چاپیدن اینها و براى از بین بردن عزت مسلمین [است]. و باورشان هم آمده است خیلیها. شاید الآن هم بسیارى باور بکنند که نه، حکومت نباید باشد، زمان حضرت صاحب باید بیاید حکومت. و هر حکومتى در غیر زمان حضرت صاحب، باطل است؛ یعنى، هرج و مرج بشود، عالم به هم بخورد تا حضرت بیاید درستش کند! ما درستش مىکنیم تا حضرت بیاید.
ان شاء اللَّه، خداوند اصلاح کند اینها را. و امیدوارم که خداوند این روز را بر همه ما، بر همه شما مبارک کند و دست ظالمها را کوتاه کند و قدرت بدهد به ملتهاى مظلوم براى سرکوب کردن ظالمها.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
بیانات فرمانده معظم کل قوا، امام خامنه ای در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران
دوم شعبان 1432
بسماللهالرّحمنالرّحیم
روز پاسدار را به شما پاسداران عزیز و همهى اعضاى این خانوادهى بزرگ انقلابى تبریک عرض میکنیم. علاوه بر این، اعیادى که در طول این ماه مبارک، ما را به یاد افتخارات بزرگ مىاندازند و خود ماه مبارک شعبان که ماه مغفرت است، ماه رحمت است، ماه توجه و تذکر و توسل است، در خور تبریک و تهنیت براى همهى مؤمنان است.
این ابتکار جالب که روزى به نام پاسدار را ارتباط بدهند با میلاد مسعود سیدالشهداء (سلام الله علیه)، یک ابتکار پرمغز و جهتدهى است. باید از کسانى که اول این فکر به ذهن آنها رسیده است و ما را متوجه به این معنا کردند، تشکر کرد؛ زیرا داعیهى سپاه پاسداران، داعیهى بزرگى است: پاسدارى از انقلاب اسلامى، که حالا مختصرى عرض خواهیم کرد.
این معنا ـ معناى پاسدارى ـ با همهى ابعاد آن، با همهى ابزارها و وسائل ممکن، در وجود مقدس سیدالشهداء (سلام الله علیه) متجسد است؛ نه اینکه دیگران نکردند یا نخواستند بکنند، بلکه به این معنا که خانهى پُرِ این حرکت در رفتار دوران دهسالهى امامت سیدالشهداء (سلام الله علیه) تحقق پیدا کرده است. تمام راههائى که میشود فرزند پیغمبر از آن راهها استفاده کند براى حفظ میراث عظیم اسلام ـ که میراث جد او و پدر او و پیروان راستین آنهاست ـ در زندگى سیدالشهداء محسوس است؛ از تبیین و انذار، از تحرک تبلیغاتى، از بیدار کردن و حساس کردن وجدانهاى عناصر خاص ـ همین خواص که ما تعبیر میکنیم ـ در آن خطبهى منا، اینها همه در طول زندگى سیدالشهداء است. بعد هم ایستادگى در مقابل یک انحراف بزرگ با قصد مجاهدت با جان؛ نه اینکه امام حسین از سرنوشت این حرکت بىاطلاع بود؛ نه، اینها امام بودند. مسئلهى معرفت امام و علم امام و آگاهى وسیع امام بالاتر از این حرفهائى است که ماها در ذهنمان میگنجد؛ بلکه به معناى ترسیم یک دستورالعمل مىایستد، تسلیم نمیشود، مردم را به یارى میطلبد، بعد هم وقتى یک عدهاى پیدا میشوند ـ که همان اهل کوفه باشند ـ و اظهار میکنند که حاضرند در کنار آن بزرگوار در این راه قدم بگذارند، حضرت درخواست آنها را اجابت میکند و به طرف آنها میرود؛ بعد هم در میانهى راه پشیمان نمیشود. بیانات امام را که انسان نگاه میکند، مىبیند حضرت عازم و جازم بوده است براى این که این کار را به پایان ببرد. اینکه در مقابلهى با حرکت انحرافى فوقالعاده خطرناک آن روز، امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) مىایستد، این میشود یک درس، که خود آن بزرگوار هم همین را تکرار کردند؛ یعنى کار خودشان را به دستور اسلام مستند کردند: «انّ رسول الله قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلاّ لحرمات الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنّة رسولالله یعمل فى عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیّر علیه بفعل و لا قول کان حقاّ على الله ان یدخله مدخله»؛(1) حضرت این را بیان کردند. یعنى من وظیفهام این است، کارى که دارم انجام میدهم، بایستى ابراز مخالفت کنم، باید در جادهى مخالفت و ایستادگى قدم بگذارم، سرنوشت هرچه شد، بشود؛ اگر سرنوشت پیروزى بود، چه بهتر؛ اگر شهادت بود، باز هم چه بهتر. یعنى اینجورى امام حسین (علیه السّلام) حرکت کردند.
این شد ایثار کامل و اسلام را هم حفظ کرد. همین حرکت، اسلام را حفظ کرد. همین حرکت موجب شد که ارزشها در جامعه پایدار بشوند، بمانند. اگر این خطر را نمیپذیرفت، حرکت نمیکرد، اقدام نمیکرد، خونش ریخته نمیشد، آن فجایع عظیم براى حرم پیغمبر، دختر امیرالمؤمنین و فرزندان خاندان پیغمبر پیش نمىآمد، این واقعه در تاریخ نمیماند. این حادثهاى که میتوانست جلوی آن انحراف عظیم را بگیرد، باید به همان عظمت آن انحراف در ذهن جامعه و تاریخ، شوک ایجاد میکرد و کرد. این فداکارى امام حسین است.
البته به زبان هم گفتن اینها آسان است. کارى که امام حسین (علیه السّلام) کردند، یک کار فوقالعادهاى است. یعنى ابعاد آن از آنچه که ما امروز محاسبه میکنیم، خیلى بالاتر است. ما جوانبش را، ریزهکارىهایش را غالباً ندیده میگیریم. من یک بار در یک صحبتى، صبر امام حسین (علیه السّلام) را تشریح کردم. صبرش فقط این نبود که بر تشنگى صبر کند، بر کشته شدن یاران صبر کند؛ اینها صبرِ آسان است. صبرِ سختتر این است که دیگران، افراد صاحب نفوذ، افراد آگاه، افراد محترم هى بگویند آقا نکنید، این کار غلط است، این کار خطرناک است. هى ایجاد تردید کنند. کىها؟ افرادى مثل عبدالله جعفر، عبدالله زبیر، عبدالله عباس؛ این شخصیتهاى برجستهى بزرگ آن روز دنیا، آقازادههاى مهم اسلام، اینها هى بگویند نکن این کار را. هر که باشد، اگر چنانچه آن عزم و آن اراده و آن ثبات در او نباشد، با خودش فکر میکند که من دیگر تکلیفى ندارم، اینها که دارند اینجورى میگویند، دنیا هم که دارد آنجورى حرکت میکند، بگوئیم و بگذریم. آن که در مقابل این اظهارات، در واقع وسوسهها، تردیدافکنىها، راه شرعى درستکردنها بایستد و دلش نلرزد و قدم در این راه بگذارد، او همان کسى است که میتواند این تحول عظیم را به وجود بیاورد. و امام بزرگوار ما در این جهت تشبّه کردند و اقتفاء کردند به سید و سالار شهیدان، که من یک وقتى گفتم و حالا نمیخواهیم وارد این مقوله بشویم؛ شرحش مفصل است. این پاسدارىِ امام حسین است.
سپاه در واقع با این نامگذارى، با لطافت میخواهد بگوید که من در این راه قدم میگذارم؛ خیلى خب مبارک است و خیلى بزرگ و مهم است، جا هم دارد. میشود آدمهاى عیبجو و نکتهبین و نکتهسنج بیایند بگویند فلان جا این اشتباه بود، فلان جا غلط بود، فلان کس اینجورى رفتار کرد. بر همهى جریانها و واحدها و آدمها و شخصیتهاى حقیقى و حقوقى میشود ایراد گرفت؛ اما اگر منصفانه به حرکت سپاه پاسداران نگاه کنیم، از روز اول تا امروز، مىبینیم انصافاً سپاه به قول خودش عمل کرده؛ حقاً و انصافاً سپاه در این راه ایستاده است. آدمها مىآیند و میروند؛ اما آن هویت جمعى محفوظ میماند؛ یکسان است.
من در آخرین دیدارى که با عزیزان سپاهى داشتم، یک نکتهاى را عرض کردم که آن نکته مهم است؛ فقط اشارهاى میکنم و آن این است که گفتم نسلهاى متجدد سپاه، متبدل سپاه، نسلهاى آیندهى سپاه باید سعى کنند یک قدم جلوتر و بالاتر از نسلهاى گذشته بردارند. یعنى عالَم رو به رشد است، رو به تکامل است؛ حرکت، حرکت تکاملى است، پس جا دارد اگر ما انتظار داشته باشیم، توقع داشته باشیم که جوانِ وارد شدهى در سپاهِ امروز، از لحاظ معرفت، بصیرت، آگاهى، فداکارى، آمادهبهکارى، درست کار انجام دادن، بجا کار انجام دادن، بهنگام کار انجام دادن ـ که اینها خصوصیاتى است که سپاه از خودش در طول این سالها نشان داده است ـ یک قدم سپاه را از نسل گذشته بالاتر ببرد. به سپاهِ امروز که انسان نگاه کند، ببیند که کیفیت بالاست. این ممکن هم هست؛ نگوئید چطور چنین چیزى ممکن است. نه، کاملاً ممکن است. یعنى شما نگاه کنید به شرائطى که آن روز بود: جنگى وجود داشت و حضور دشمن در خاک ما؛ چه قبل از جنگ تحمیلى هشت ساله، حضور ضد انقلاب مسلح، چه بعد هم که جنگ شروع شد، خود این یک عامل و انگیزهى قوىاى بود که آدمهاى بىتفاوت را هم حرکت میداد و مىآورد داخل آن صحنهى عجیب و پرشور. امروز آن جنگ نیست؛ یک جنگ ظریفترى هست و البته خطرناکترى. آگاهى از اعماق این جنگ یک توانائى بیشتر و هوشمندى بیشترى را میطلبد. اگر ما دیدیم امروز کسانى وارد این میدان هستند و تلاش میکنند و مبارزه میکنند و با بصیرت در وسط میدان مىایستند، پس جا دارد که بگوئیم این از لحاظ انگیزه، از لحاظ عمل، کمتر از او نیست. اگر بهتر عمل کند، بهتر هم هست. در آینده هم همین جور میتواند باشد؛ همت را این باید قرار داد.
امروز من عرض میکنم هویت سپاه که هویت پاسدارى است، به معناى یک مفهوم محافظهکارانه تلقى نشود. پاسدارى یعنى نگه داشتن، حفظ کردن. این حفظ کردن را میتوان با یک تفسیر محافظهکارانه معنا کرد. یعنى بگوئیم وضع موجود انقلاب را حفظ کنیم؛ من این را نمیگویم. حفظ انقلاب به معناى حفظ وضع موجود نیست. چرا؟ چون انقلاب در ذات خود یک حرکت پیشرونده است، آن هم پیشرفت پرشتاب. به کجا؟ به سمت هدفهاى ترسیم شده. هدفها عوض نمیشوند. این اصول و ارزشهائى که بر روى آن بایستی ایستادگى کرد و براى آن جان داد، اصول و ارزشهائى هستند که در اهداف، مشخص شدهاند. هدف نهائى، تعالى و تکامل و قرب الهى است. هدف پائینتر از آن، انسانسازى است؛ هدف پائینتر از آن، ایجاد جامعهى اسلامى است با همهى مشخصات و آثار، که استقرار عدالت در آن باشد، توحید باشد، معنویت باشد. اینها اهداف هستند. این اهداف عوضشدنى نیستند؛ یعنى ما نمیتوانیم بیائیم مایه بگذاریم تا از هدف کم کنیم. بگوئیم خیلى خب، یک روز میخواستیم عدالت برقرار کنیم، حالا میگوئیم عدالت که نمیشود، یک نیمهعدالتى برقرار کنیم! نه، عدالت. این، هدف است. توحید، استقرار شریعت اسلامى به طور کامل، اینها اهداف است، اینها تغییرپذیر نیست. لیکن در جهت حرکت به سمت این اهداف، سرعتها قابل کم و زیاد شدن است، شیوهها قابل تغییر یافتن است، تدابیر ممکن است جورواجور باشد. در این جهت، انقلاب پیشرونده و پیشبرنده است. حفظ انقلاب یعنى حفظ همین حالت پیشروندگى و پیشبرندگى. پاسدارى از انقلاب، به این معناست. اگر ما اینجور نگاه کردیم و مفهوم پاسدارى را اینجور فهمیدیم، آن وقت آن طراوت و شور و هیجانى که در حرکت پاسدارى هست، مضاعف خواهد شد.
جوانِ امروز اکتفا نمیکند به ظواهرى که حالا در جامعهى ما به هر حال تا حدود زیادى هست، بلکه اعماق را، مغزها را، سیرتها را مورد توجه قرار میدهد؛ دنبال آنها حرکت میکند. ایمانهاى عمیق، آگاهىهاى بیشتر؛ اینها چیزهائى است که ما باید دنبالش باشیم. پس این پاسدارى است به معناى صحیح، به معناى کامل، به معناى درست؛ پاسدارى از حرکت انقلابى و پیشرفت انقلابى.
خب اگر بخواهیم این کار بشود، دو حرکت در سپاه باید انجام بگیرد: یک حرکت، حرکت درونى سپاه است؛ در درون خود، یعنى خود را تکامل ببخشد. یک حرکت، حرکت به معناى یک جزء پیشبرندهى مجموعهى کل نظام و انقلاب است، یعنى تأثیرگذارى در بیرون. این دو تا حرکت به موازات هم باید پیش برود. اگر ما از آن حرکت اول غافل بودیم، در درون مجموعهى سپاه و خانوادهى سپاه آن حرکت پیشرونده و ترقىبخش و تعالىبخش را انجام ندادیم، حرکت دوم، یعنى تأثیر سپاه در پیشبرد مجموعهى انقلاب، ناکام خواهد ماند. دست و پائى هم اگر بزند، دست و پاى غلطى خواهد بود؛ چون:
ذات نایافته از هستى بخش
کى تواند که شود هستىبخش
پس دو تا حرکت لازم است: آن حرکت درونى، همانى است که فرماندهى محترم سپاه، به ابعادى از آن اشاره کردند، که درست است؛ من تأیید میکنم، همین کارها باید انجام بگیرد. این حرکت درونى یک بعد مادى و یک بعد معنوى دارد. بعد معنوى همین پرداختن به ارزشها به معناى حقیقى کلمه، یعنى مشخص کردن شاخصهاى ارزشى پاسدارى و عرضه کردن خود و دیگران بر این شاخصها به قصد پیشرفت، به قصد صیرورت صحیح و کامل به سمت آن هدفها است. این بعد معنوىاش است، بعد مادىاش هم همین کارهاى خوبى است که در سپاه دارد انجام میگیرد؛ بعد تشکیلات، بعد علمى و تحقیقاتى، بعد ساخت و ساز و تولید، بعد آموزشهاى نظامى و نظامیگرى و از این قبیل. اینها همه باید در کنار هم انجام بگیرد. یک مجموعهى زندهى پرنشاطِ همیشهجوان که فرسودگى و پیرى در آن راه ندارد، آن وقت از سپاه به وجود خواهد آمد که خوشبختانه امروز زمینههایش آماده است، زیرساختهایش آماده است، تجربیاتش موجود است، انگیزههایش بحمدالله هست. این میشود حرکت درونى. این مجموعه به عنوان یک مجموعهى شاخص، یک خط الگوى روشن وجود خواهد داشت. ممکن است کسانى از جوانهاى ما، از مردم ما وارد سپاه هم نشوند، اما این الگو را براى زندگى خودشان انتخاب کنند؛ الگوى معنویت درست، و الگوى فکر و تدبیر و راه درست و حرکت صحیح در زمینههاى سازندگى.
بعد نوبت به تأثیر این حرکت در حرکت مجموعهى انقلاب میرسد. این هم به خودى خود حاصل خواهد شد. وقتى یک مجموعهى زنده، پرنشاط، باطراوت، پیشرونده، بشدت پایبند به مبانى و اصول و ارزشها در نظام وجود دارد و دارد حرکت میکند و زنده است و همه جا را مىبیند و آگاهى دارد و بصیرت دارد و تأثیر میگذارد، این قهراً در پیشبرد مجموعه اثر تعیین کننده خواهد داشت ـ البته این مخصوص سپاه هم نیست؛ من این حرف را عیناً براى حوزههاى علمیه هم میگویم، براى نهادهاى دولتى هم میگویم، منتها اندازهها و وزن اینها با هم یکسان نیست؛ هر کدام جایگاهى دارند، وزنى دارند. حالا فعلاً دربارهى سپاه صحبت میکنیم ـ و ما به این حرکت سازنده و پیشرونده و متکامل احتیاج مبرم داریم. یعنى اسلام، امروز نیازمند به این حرکت است.
حرکت نظام جمهورى اسلامى اثر خودش را در دنیا بخشیده است، تأثیرات عمیقى گذاشته است، قدرتهاى استکبارى و شیطانى را تضعیف کرده است، راههاى تازهاى در مقابل ملتها باز کرده است. یک فصل تازهاى در دنیا شروع شده است، یعنى هرچه انسان نگاه میکند، دیگر نظیرى براى آن نیست. البته بنده، هم در عمر خودم در دورهى جوانى، هم در تاریخ، تحولات گوناگونى را که در جاهاى گوناگون دنیا از جمله در منطقهى ما اتفاق افتاده است، یا دیدهام یا خواندهام. این انقلابهائى که در کشورهاى آفریقائى، آمریکاى لاتین، انقلابهاى چپ در دههى 60 میلادى ـ یعنى پنجاه سال قبل مثلاً ـ اتفاق افتاد، اینها را دیدیم؛ نه اینکه ندانیم که سابقهى تاریخى این تحولات چیست و چه جورى است؛ نه، اینها را دیدهایم. اما این که امروز دارد اتفاق مىافتد، بیسابقه است؛ این دیگر نظیر ندارد. در آن حوادثى که در دههى 60 میلادى پیش مىآمد ـ چه در آفریقا، چه در آمریکاى لاتین، چه در برخى از کشورهاى آسیا ـ آنچه که اتفاق مىافتاد، غلبهى یک حزب و یک تشکیلات بود بر سرنوشت یک ملت؛ با یک گرایش مادى و مارکسیستى، که معنویت و خدا در آن وجود نداشت. میگفتند مردمى؛ اما مردمى بودنش به این بود که یک حزبى غالباً هم با کودتا مىآمد سر کار. همین احزاب و رژیمهاى به اصطلاح انقلابى که در شمال آفریقا سر کار آمدند، همهشان با کودتا سر کار آمدند؛ مثل جمال عبدالناصر، مثل همین قذافى و دیگران. حرکتِ مردمى و انقلاب به معناى حقیقى نبود. آنچه امروز دارد اتفاق مىافتد، حضور مردم است با تنشان، با جانشان؛ اینها مردمند. ممکن است احزاب هم به معنائى حضور داشته باشند یا تأثیر هم داشته باشند؛ اما آن که توى میدان است، یک مجموعهى نظامى نیست، یک مجموعهى کودتاگر نیست؛ مجموعههاى مردمىاند، تودههاى مردمىاند، آن هم با گرایش توحیدى و خدائى و الهى؛ با الله اکبر، با نماز جماعت. حالا تبلیغات آمریکائى و صهیونیستى بگذار انکار کنند ؛ خب بکنند، واقعیت که با انکار آنها عوض نمیشود. واقعیت این است. این اصلاً سابقه ندارد. تا آنجائى که ما در دورانهاى انقلابها دیدهایم و شنیدهایم و خواندهایم، یک چنین چیزى با این فراگیرى اصلاً سابقه ندارد. این یک چیز جدید است. یعنى واقعاً تاریخ منطقه و به تبع آن تاریخ دنیا ورق خورده است؛ یک فصل جدیدى آغاز شده. ما اینجا چه کارهایم؟ من هیچ نمیخواهم ادعا کنم و بگویم انقلاب اسلامى همهکاره بود ـ حالا بعضى هم حساسند از اینکه گفته بشود منشأ این انقلابها، انقلاب اسلامى است ـ نه، اصلاً چنین ادعائى هم نمیکنیم، لازم هم نیست چنین ادعائى بکنیم؛ اما مسئله این است که امروز همان حرکتى که ما ملت ایران سى سال قبل، سى و دو سال قبل شروع کردیم، عیناً همان حرکت را با یک تفاوتهاى منطقهاى و بومى و جغرافیائى و تاریخى، در دنیاى اسلام در چندین کشور داریم مشاهده میکنیم. و من عرض کردم موج بعدى این کار در مناطق خیلى دوردستتر هم وجود دارد و چنین چیزى پیش خواهد آمد، که این براى ما تشویقآمیز است، این براى ما مبشّر است، مژدهبخش است؛ نشان میدهد که ما امیدمان به آینده باید بیشتر باشد.
البته دشمن با همهى توان روى همین نقطه دارد کار میکند. نمیخواهد این الگو جلوى چشم ملتهاى مسلمان گرفته بشود، بگویند ببینید ایران به کجا رسید. اما چه بخواهند، چه نخواهند؛ بپسندند، یا نپسندند، این اتفاق افتاده است. همین کارهاى علمى و فنى و تحقیقاتىاى که شماها و سازمانهاى دیگرِ نیروهاى مسلح دارند میکنند و آنچه که در خارج از نیروهاى مسلح، در دانشگاهها، در مراکز گوناگون تحقیقاتى، امروز دارد در کشور انجام میگیرد، اینها چیزهائى است که آیندهها را به طور دقیق تصویر و ترسیم میکند؛ یعنى مهرههاى آینده را، یکى یکى دارد میچیند. اینهاست که معین میکند آینده مال کیست. این البته به برکت اسلام و روحیهى انقلابى است، این روحیه را بایستى تقویت کرد. بنابراین، پاسدارى از انقلاب را به این معنا بگیریم. به این معناى متحول، متطور، پیشرونده.
یکى از چیزهائى هم که حالا در عرصه و در میدان لازم است به آن توجه کنیم، این است که: مراقب باشیم دستگاههاى انقلاب سرشان گرمِ کارهاى غیرمفید و احیاناً مضر در این حرکت پیشرونده نشود، که یکى از اینها، همین مسئلهى اختلافات است، که من اگر روى اینها تکیه میکنم، به خاطر این است. یک وقت هست که یک جریانى در مقابل انقلاب مىآید قد علم میکند به قصد کوبیدن انقلاب، خب، وظیفهى هر کسى است که دفاع کند. انقلاب از خودش دفاع میکند، مثل هر موجود زندهى دیگرى. انقلابى که نتواند در دوران فتنه، در دوران ایجاد کودتاهاى گوناگون ـ سیاسى و نظامى و امثال اینها ـ از خودش دفاع کند، زنده نیست. این انقلاب زنده است؛ لذا از خودش دفاع میکند، غالب هم میشود، پیروز هم میشود، برو برگرد هم ندارد؛ کمااینکه در سال 88 دیدید این کار اتفاق افتاد. یک وقت این است قضیه، یک وقت نه، قضیه، قضیهى ایستادگى در مقابل یک حرکت براندازانه و اینچنین نیست؛ اختلاف نظر، اختلاف سلیقه، اختلاف عقیده احیاناً است. اینها را بایستى هرچه ممکن است فرو کاست. اینجور چیزها را هرچه ممکن است باید کم کرد. مشتعل کردن این اختلاف نظرها مضر است.
یک مسئله این است که اگر یک کسى یک حرف غلطى زد، آیا کسى باید به او جواب بدهد یا نه؟ خب، بله معلوم است. جواب دادن به حرف غلط، شیوهى خودش را دارد، راه خودش را دارد، کار خاص خودش است. یک وقت هست که حالا که کسى یک حرف غلطى زد، ما بیائیم مثلاً صدجا این حرف غلط را تابلو کنیم، شعار کنیم که آقا، فلانى این حرف غلط را زد، تا همه بدانند. این است که اشتباه است، خطاست. من با حرکت روشنگرانه از سوى هر کسى، از سوى هر نهادى، هیچ مخالفتى ندارم، بلکه علاقهمندم و معتقدم به مسئلهى تبیین. یعنى اصلاً جزو راهبردهاى اساسى کار ما از اول، مسئلهى تبیین بوده است. تبیین لازم است؛ اما این معنایش این نیست که ما به اختلافات درونى، هى دامن بزنیم. مراقب باشید. این را همه باید مراقب باشند؛ بخصوص سپاه. سپاه مراقب باشد. در جریانهاى سیاسى، در جریانهاى گوناگون فکرى و سلیقهاى مطلقاً مشتعل کردن فضا مناسب نیست. حالا شماها الحمدلله همهتان بصیرید، آگاهید، لابد از جریانات خبر دارید و الان همین اوضاعى را که توی کشور هست، مىبینید که متأسفانه این علیه آن، آن علیه این؛ و دستگاههاى خارجى چه خوشحالىاى میکنند؛ تحلیل میگذارند رویش: بله، بینشان اختلاف افتاد، نابود شدند، از بین رفتند(!) آرزوهاى خودشان را هى مرتباً تکرار میکنند. خب، پیداست که این مسئله نقطهى ضعف ماست. نباید بگذاریم این نقطه ضعف ادامه پیدا کند یا افزایش پیدا کند. اینها را باید توجه داشت. حرکت، حرکت متین، مستدل و مستند باشد. اگر کسانى اختلافنظرهائى دارند، با استدلال بیان کنند. عرض کردم، من معتقد به تبیین هستم. در دوران مبارزات هم، اختلاف ما با چپیها و مارکسیستهائى که آن وقت مبارزه میکردند، سر همین بود که ما میگفتیم باید تبیین کرد، آنها به تبیین اعتقاد نداشتند؛ یک چیز دیگرى میگفتند، یک تفسیر دیگرى داشتند. کار انقلاب از اساس با تبیین، روشنگرى، بیان منطقى، مستدل و دور از هو و جنجال بود. اگر هو و جنجال وارد شد، حرف منطقى را هم خراب خواهد کرد. ممکن است چهار نفر جذب شوند، اما چهار نفر آدم هوشمندتر دفع میشوند. این، حرف ماست؛ این، عرض ماست.
حرکت، حرکت پیشرونده باشد. به خیلى چیزها نیاز هست. من اینجا یادداشت کردم؛ از جمله صفِّ واحد بودن، که همین مسئلهى وحدتى است که عرض کردیم. «انّ الله یحبّ الّذین یقاتلون فى سبیله صفّا کانّهم بنیان مرصوص»؛(2) مثل یک ستون مستحکم، مثل یک دیوار حصین و نفوذناپذیر در مقابل تهاجم دشمن بایستى ایستاد.
حالا شما جوانهاى عزیز که در سپاه هستید؛ روحانیون عزیز، علما، طلاب جوان و مؤمن و فعال که در دفتر نمایندگى مشغول به کار هستید، دو چیز را بدانید: یکى اینکه همهتان خیلى کار دارید؛ هم جوانهاى سپاهى، هم روحانیون محترم؛ خیلى کار جلوتان دارید که باید انجام بدهید. دوم اینکه بدانید که همت اگر بکنید، این کارها را حتماً میتوانید انجام بدهید و یک برههاى از زمان که بگذرد، ناگهان مىبینید در یک نقطهى بالاترى قرار دارید؛ یعنى پیشروندگى حتمى است. تلاش که بود، همت که بود، امید که بود، حتماً پیشروندگى هست؛ یعنى برو برگرد ندارد. این را بایستى مجموعهى سپاه در نظر داشته باشند. البته برنامهریزىهاى گوناگون در صدر تشکیلات سپاه یک امر لازم و دائمى و همیشگى است که بایستى انجام بگیرد، دارد هم انجام میگیرد و خوب هم هست. و امیدواریم انشاءالله خداى متعال کمکتان کند. امروز همین مقدار بس است. امیدواریم خداوند شماها را مشمول لطف خودش قرار بدهد.
این را هم به مسئولین محترم سپاه، چون حالا اغلب اینجا هستید، عرض کنم، که یکى از کارهاى خیلى لازم که من الان به آقاى سردار فرماندهى کل سپاه هم این را تذکر دادم، این است که به خانوادههاى شهدایتان رسیدگى کنید. رسیدگى هم مهمترینش و بهترینش عبارت است از تلطف و احوالپرسى و خبرگیرى؛ همهاش کمک نیست، خیلىها هم به کمک احتیاج ندارند؛ اما به محبت و ملاطفت و همراهى و همدلى، همه احتیاج دارند؛ از بالا تا پائین همه دوست میدارند که مورد ملاطفت قرار بگیرند. بعضى از شهداى سرافراز ما بحمدالله شهرت همگانى دارند، همه اینها را میشناسند؛ خیلىها هم هستند که نه، پیش اهل آسمانها البته مشهورند؛ آنها را ملائکهى خدا خوب میشناسند؛ اما در بین ماها، شاید خیلى معروف نیستند؛ به اینها بپردازید، سراغ اینها بروید و امیدواریم انشاءالله دوستان یک عملکرد منسجم و مدونى در این زمینه پیشبینى کنند.
امیدواریم خداوند شماها را محفوظ بدارد، باقى بدارد و مشمول ادعیهى ولى عصر (ارواحنا فداه) باشید و روح مطهر امام بزرگوار و روح مطهر شهدا از همهى شما و ما راضى باشد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
1) مقتل ابیمخنف، ص 85
2) صف: 4
...در امور سیاسى مدتى تهمتها زده شد که احمد طرفدار منافقین است و من در طول مدت انقلاب مخالفتهایى از او مىدیدم که دیگران بر آن شدت و قاطعیت نبودند و در این آخر که قضیه زندان اوین پیش آمد و شکایاتى از آقاى لاجوردى مىشد و مخالفتهایى مىشد [غیر] از احمد کسى را ندیدم که بیشتر از آقاى لاجوردى طرفدارى کند و دفاع نماید و وجود او را براى زندان اوین لازم و برکنارى او را تقریباً فاجعه مىدانست....
***********************
مقام شهید لاجوردی را در نزد حضرت روح الله (س) ببینید که برای اثبات حقانیت حاج احمد، به ماجرای توطئه برکناری شهید لاجوردی و دفاع سید احمد از ایشان اشاره می کنند......
"....تهمتها زده شد که احمد طرفدار منافقین است؛... [غیر] از احمد کسى را ندیدم که بیشتر از آقاى لاجوردى طرفدارى کند و دفاع نماید...! "
احمد طرفدار منافقین نیست، زیرا طرفدار و مدافع لاجوردی است،... آیا مخالفین و دشمنان لاجوردی طرفدار منافقین نبودند که حضرت امام روح الله اینگونه استدلال می کنند؟!
مخالفین دیروز و امروز شهید لاجوردی چه ارتباطی با منافقین داشته و دارند؟!
لعنت خدا بر کسانی که دیده بان انقلاب را ترور فیزیکی کردند و امروز هم با ترور شخصیت این شهید، تلاش می کنند گذشته کثیف و سراسر خیانت و جنایت خودشان را تطهیر کنند، اما زهی خیال باطل!
متن کامل پیام حضرت امام (س) به ملت را در ادامه مطلب بخوانید.....
پاسخ یاران شهیدلاجوردی به انصاری: شما منصوب موسوی خوینیها و مهدی هاشمی معدوم هستید
جمعی از یاران و همراهان شهید سید اسدالله لاجوردی در دادستانی انقلاب اسلامی مرکز در سالهای دهه 60 در نامه سرگشاده ای ادعاهای مجید انصاری در گفت و گویی که اخیراً با پایگاه خبری جماران داشته است، پاسخ دادند. مجید انصاری در این گفت و گو مدعی شد امام خمینی(ره) به دلیل برخی تند رویها دستور برکناری سید اسداله لاجوردی را از دادستانی انقلاب دادند و این در حالی است که به گواه مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی، امام(ره) حضور شهید لاجوردی در دادستانی را لازم و برکناری ایشان را فاجعه می دانستند. این نامه از سوی آقایان احمد قدیریان، سید اسدالله جولایی، مرتضی صالحی، داود رحمانی، حسین همدانی و محمدعلی امانی امضا شده است. متن نامه یاران شهید لاجوردی را که خطاب به مجید انصاری نگاشته شده در ادامه می خوانید.
تاریخ همواره شاهد افراد و جریانهایی بوده است که سعی کرده اند با قلب حقیقت، دروغ و تزویر را جایگزین آن سازند و چهره حق و حقیقت را مخدوش کنند. جاعلان اخبار و روایات که در سیره شان به خوی تبلیغی امویان تاسی می کنند، قصدشان از تحریف تاریخ یا سرپوش گذاشتن به حقیقتی آشکار یا مهم جلوه دادن خود و یا ترس از گذشته شان است و به همین علت تلاش می کنند حقیقت را تغییر دهند و اذهان عمومی را منحرف سازند.اما این عده در عین اینکه خود را بسیار زیرک می پندارند بسیار ساده لوحانه عمل می کنند و مثل آنها مثل کبکی است که...
امروزه در گفتارها و یا نوشتار برخی افراد در روزنامه ها و وب گاه ها برخی مطالب شنیده یا خوانده می شود که اگرمخاطب اندکی از عقبه گوینده آن و یا انگیزه هایی که موجب شده است او و یا جریان حامی او به طرح این مطالب دامن بزنند آگاه نباشد، خسران غیر قابل جبرانی پدید می آید که نتیجه آن می تواند بروز حوادث فتنه گون و زمینه سازی برای مصایب بزرگتر باشد.
در کمال ناباوری وب گاه جماران در تاریخ 7/4/90 مصاحبه ای از آقای مجید انصاری منتشر نمود که موجب حیرت علاقه مندان به معارف انقلاب اسلامی شد. اینکه می گوییم ناباوری نه به سبب بی اطلاعی از عقبه فکری ایشان بلکه حدت جسارت افراد به ساحت کسانی است که خود را وقف انقلاب کردند و همه چیز را برای انقلاب خواستند و در نهایت آخرین سرمایه شان یعنی جان به امانت گرفته شده را به میدان آوردند.
محور اصلی این گفت و گوی آقای مجید انصاری به ادعای ایشان فاصله گرفتن از راه و خط امام و دیدگاه امام است. یکی از مسایل اصلی که امام راحل بر آن تاکید داشتند اصل ولایت فقیه بود که به عبارتی حاصل عمر امام بود و امروز به نقل آیت الله هاشمی رفسنجانی شاخص این اصل مورد تاکید حضرت امام، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای است. خوب است که آقای انصاری و دوستانشان به ملت پاسخ دهند که در زمینه این دیدگاه مهم حضرت امام چه نظری دارند و چه فاصله ای با آن دارند.
آقای مجید انصاری در این گفت و گو با وجود این که سعی کرده است خود را شخصیتی اخلاق محور و پایبند به قانون جلوه دهد!!! اما با طرح مطالب سراسر دروغ و کذب، تهمت ناروایی را به شخصیت ارزنده شهید حاج سید اسدالله لاجوردی وارد کرده است و خواسته یا ناخواسته اثبات کرده است که مصداق بارز «لم تقولون ما لاتفعلون» است و او و همفکرانش بر خلاف ادعایی که دارند خود «اکنون با اندیشه های امام خیلی فاصله دارند».
مصاحبه شونده در فرصتی که برایش پدید آورده اند به کسی تهمت زده است که همگان از بصیرت، سابقه مبارزاتی، امام شناسی و ولی شناسی و ایستادگیاش در برابر جریانهای فکری و التقاطی و مهر و عطوفتش حتی به افراد گمراه خبر دارند.
شهید لاجوردی، یکی از چهره های تابناکی است که حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (حفظه الله) در دیدار با مسئولان سازمان زندانها در تاریخ 14/2/77 در باره ایشان فرمودند: «من قصد داشتم از زحمات آقای لاجوردی صمیمانه تشکر کنم. ایشان ده سال است که این بار سنگین را بر دوش گرفتهاند و با همان روحیه خود آقای لاجوردی که ما از دوره مبارزات سراغ داشتیم. واقعاً من ایشان را در دوره مبارزات به عنوان «مرد پولادین» میشناختم... در دوره کار و تلاش برای حکومت اسلامی هم الحمدالله ایشان همین طور عمل کردند...».
مجید انصاری که در این گفت و گو سعی کرده است نگاه اپوزیسیون خارج از کشور(ضد انقلاب فراری) را نسبت به خود تغییر دهد و آنها را راضی کند می گوید: آنها در تحلیل خود در باره اتفاقات زندانها در سال 67 دچار اشتباه شده اند.
آقای انصاری شما را چه شده است؟!! آیا راضی نگه داشتن ضد انقلاب فراری و کسی که صدای جیره خواری اش نزد استکبار و صهیونیسم گوش فلک را کر کرده است می ارزد به اینکه حقیقت را نادیده بگیرید و آن را تغییر دهید.
آقای انصاری، ما قصد نداریم در این مجال به تک تک جملات شما و همفکرانتان پاسخ دهیم و حقمان را برای پیگیری حقوقی ادعاهای شما در نزد محکمه ای که اعتبارش خون شهیدان بهشتی، قدوسی و از همه مهمتر اندیشه های تابناک امام خوبیهاست محفوظ میدانیم؛ اما برای اینکه افکار عمومی بیش از پیش از نحله فکری شما آگاه شوند ذکر چند نکته را ضروری میدانیم.
1- آقای مجید انصاری، تاریخ نشان داد حساسیت شهید لاجوردی در خصوص همه چهره هایی که نسبت به نفاقشان هشدار می داد، بر حق بود. شما به خوبی از نفرت انقلابی شهید لاجوردی نسبت به خود و همفکرانتان که امروز یا دوران محکومیت شان را به سبب همراهی با ضد انقلاب در وقایع پس از انتخابات 88 می گذرانند و یا گوشه ای خزیده و هر از گاه جمله ای را به زبان می رانند، واقف هستید و امروز با گذشت بیش از 12 سال از عروج آسمانی «دیده بان انقلاب» همچنان به ایشان کینه می ورزید، کینه ای که نمونه آن را فقط در سر کردگان و فریب خوردگان فرقه منافقین می توان مشاهده کرد.
2- آقای انصاری بیایید اعتراف کنید که شهید لاجوردی در طول حضورش در دادستانی و بعد از آن در سازمان زندانها همه تلاش خود را به کار گرفت تا انقلاب را از خطر ضد انقلاب مصون سازد. او با تکیه بر قوانین اسلامی و انقلابی کار را برای خدا کرد و همیشه با حرکت در صراط مستقیم ذره ای از طریق مستقیم و خط صحیح؛ انحراف پیدا نکرد و در این صراط مستقیم صرفا به اسلام و انقلاب می اندیشید و هرگز اهل ملاحظه نبود. او در سالهایی که ضد انقلاب داخلی در کنار دشمن متخاصم بعثی، امنیت ملت و کشور را به مخاطره انداخته بود با همان عزم پولادین لاجوردی سالهای 42 تا 57 به مبارزه با نفاق پرداخت و کارشکنی هایی که بر سر راهش شکل می گرفت هرگز نتوانست او را از ماموریتش دور سازد و او در این خصوص همواره روشنگری میکرد. او همواره خطر جریان منافقین بی نقاب و منافقین با نقاب را مطرح میکرد که شکایتش از وضع دستگاه قضایی در سالهای اول انقلاب به محضر امام شاهد این ادعاست که تصویر این نامه گویای بسیاری از مطالب است.
3- در این خصوص که اذعان کرده اید در 19 خرداد 63 به عنوان نماینده شورای قضایی در دادگاهها و دادسراها مسئولیت گرفتید تصادفا راست می گویید. شما نماینده شورایی بودید که آقای حسینعلی منتظری و دستیارانش یعنی مهدی هاشمی معدوم و هادی هاشمی آن شورا را تعیین و شما را نیز تایید کرده بودند. شما توسط فردی معلوم الحال به نام موسوی خوئینی ها به سازمان زندانها معرفی شدید.
4- آقای انصاری، شما با بی تقوایی تمام ادعا کرده اید: در باره سوء رفتارها در زندانهای تحت پوشش دادگاه انقلاب گزارش تهیه کردید و گزارشهای زیادی [نیز] از سوء رفتارها مخابره میشد و این سوء رفتارها هم در بسیاری از موارد به خاطر خودسریها و اجتهاد رای بود که نتیجه گزارش من به مسئولین و حضرت امام، منجر شد که در دادستانی تغییراتی صورت گیرد.
5- آیا برخورد قاطع حضرت امام با خودتان را به دیگران نسبت می دهید. آیا فراموش کرده اید حضرت امام راحل در حضور چند نفر از آقایان از جمله شهید لاجوردی و یکی از مسئولان شعبه 7 دادسرا قاطعانه و صریح می فرمایند: «با این گروه مسلح (منافق) باید برخورد شود، اینها به نظام لطمه می زنند و نباید با اینها سازش نمود.»
حال چگونه است که در نهایت ساده اندیشی مخاطب این برخورد را شهید لاجوردی می دانید. در حالی که این فرموده امام راحل در تایید شهید لاجوردی بوده است، نه جناب شما که با افتخار و آن هم برای جلب رضایت اپوزیسیون خارج نشین میگویید: «در زمان مسئولیت من چهار پنجم زندانی ها که گروهکی بودند آزاد شدند».
البته نباید از تاثیر انقلاب اسلامی و حقانیت آن بر اذهان افراد غافل و بیداری آنها به سبب عطوفت حکومت اسلامی غفلت کرد، چراکه همین عطوفت نظام اسلامی بود که موجب شد شمار زیادی از عناصر فریب خورده به دامان ملت و انقلاب اسلامی باز گردند و شهید لاجوردی در اصلاح منحرفان اعتقادی از پیشگامان به شمار می آید.
6- آنچه که در مظلومیت و حقانیت شهید لاجوردی و تایید ایشان از جانب امام راحل مطرح شد از سوی همه مسئولان وقت دادستانی به ویژه حضرت آیت الله آقای محمد محمدی گیلانی (حفظه الله) مورد تاکید است؛ اما متاسفیم که شما با کینه دیرینه تان که همگان به آن واقف هستیم به جای تجلیل از شهید لاجوردی آب به آسیاب دشمن خارجی می ریزید که امیدواریم از روی ناآگاهی باشد.
7- شما دم از قانون میزنید اما از اینکه می بینیم خود را از التزام به قانون مبری می دانید و یا حداقل قانون را با ذائقه خود قبول دارید تعجب می کنیم. امروز حدود دو سال از فتنه سخت 88 می گذرد و به لطف خداوند و در سایه تدبیر حکیمانه حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای(مدظله العالی) روز به روز پشت پرده وقایع خیانت آمیز بعد از انتخابات 88 و طراحان و عاملان آن مشخص می شود؛ اما شما همچنان بر دندان لجاجت خود می سایید و سازمان منحله و به اصطلاح مجاهدین انقلاب را که غیرقانونی است قانونی خوانده و وابستگان آن را تایید می کنید.
8- شما از دغدغه تان نسبت به انقلاب، اخلاق و آرمانهای اخلاقی سخن گفته اید اما کجا بود آن وجدان و ضمیر به اصطلاح منورتان هنگامی که قلب میلیونها نفر عاشق روح الله به سبب اهانت ضد انقلاب به تمثال ایشان میسوخت.
کجا بودید هنگامی که روز عاشورای حسینی وقتی عده ای فریب خورده و آلت دست به رسم امویان سوت و کف زدند و قلب شیعیان را مجروح ساختند. آیا سکوت کردید و دم بر نباوردید که شاید در آینده، بچه اپوزیسیونها از شما دلخور شوند که چرا فتنه گران را محکوم کردید؟
آنچه که در اهانت به شهید لاجوردی به زبان راندید یک لفظ ظاهر است اما ما به عقبه و پشت پرده آن واقف هستیم و میدانیم پشت سر این حوادث چه کسانی هستند، جبهه ملی، نهضت آزادی، گروهکهای ملحد و غیرقانونی، هادی هاشمی، مجید انصاری، موسوی خوئینی ها و...
امت حزب الله به خوبی نسبت به آنچه که طی سالهای گذشته از خود نشان دادهاید آگاه هستند و مرز خدمت و خیانت را به خوبی می شناسند. هر چند که می دانیم در آستانه انتخابات این ژستهای سیاسی از جانب حضراتی چون شما ممکن است زنجیره ای باشد. آقای مجید انصاری؛ امیدواریم لحظه ای در کار خود بیندیشید و نخواهید که دوستداران معارف انقلاب اسلامی با واکاوی تاریخ، حقایق را به اطلاع مردم برسانند.
همچنین بر اساس وظیفه الهی امر به معروف و نهی از منکر لازم می دانیم این نکته را یادآوری کنیم که آیا در روز واپسین امکان دفاع از این دروغی را که به امام خمینی(ره) و شهید لاجوردی نسبت دادید، دارید.
بهتر نیست در همین دنیا دروغتان را پس بگیرید و واقعیت را بیان کنید.
در پایان سخنی هم با یادگاران ارزشمند و معزز امام راحل داریم.
جماران به سبب میزبانی از حضور شگفتی ساز قرن معاصر و احیا کننده اسلام ناب محمدی(ص) کانون توجه شیفتگان انقلاب اسلامی است. هر آنچه که به نام جماران است یاد امام را زنده می کند.اجازه ندهید برخی افراد که صلاحیت شخصی و اجتماعی خود را از دست دادهاند و خود از آن خبر ندارند غرض های خود را در وبگاه جماران منتشر کنند. بیایید از این فرصت برای انتشار سیره عملی و کفرستیز پیر جماران استفاده کنید که هنوز ملتها تشنه معارف آن پیر سفر کرده هستند.
منبع: رجانیوز